انواع را در دستور زبان فارسی1- «را» مفعولیمفعول گروه اسمی است که بعد از آن «پس واژه ی را» می آید یا می توان آورد. در این موارد حرف را نشانه ی مفعولی است.جور خود را بر ضعیفان آزماید روزگار تیغ را دائم برای امتحان بر مو زنند محمد قلی تسلیمزچشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را که هر عضوی به درد آید به جایش دیده می گرید هادی رنجبردل را به کف هرکه نهم باز پس آرد کس تاب نگهداری دیوانه ندارد پژمان بختیاریندانستیم فرصت را بدل نیست زدام این مرغ وحشی را پراندیم پروین اعتصامیزجای گرم به تلخی زخواب می خیزند مساز گرم در این تیره خاک دان جا را صائب تبریزیفریاد،که درکنج لب، آن خال سیه را دل دانه گمان کرد و ندانست که دام است صافی اصفهانیعنان به دست فرومایگان مده زنهار که در مصالح خود خرج می کنند تو را صائببه پیری خاک بازیگاه طفلان می کنم برسر که شاید بشنوم زان خاک ،بوی خردسالی را میرزا حسن راهبزدست برد دلم را صفای ساعد او گواه عاشق صادق در آستین باشد مخلص نراقی2- «را» بدل از کسره یا علامت مضاف الیهملک را دل به هم برآمد. یعنی : دلِ ملک سعدیزنیرو بود مرد را راستی یعنی : راستی ِ مردگرتشنگان بادیه را جان به لب رسد تو خفته درکجاوه به خواب خوش اندری سعدی یعنی: جانِ تشنگان بادیهملک را دل به حال او سوخت. سعدی یعنی : دل ملکچندان که جهد کردم بازهد و پارسایی دل را زدام زلفت ممکن نشد رهایی غبار همدانی یعنی:رهاییِ دل3- «را» حرف اضافه وآن را چند معنی است .(برای ، به ، از، در، بر،...)الف: «را» درمعنی «برای»:حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین خاص کند بنده ای مصلحت عام را سعدی یعنی :برای بنده ایدل می رود زدستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا حافظ یعنی: برای خدامصلحت را سخنی چند بگفتم. سعدی یعنی : برای مصلحتزنیرو بود مرد را راستی زسستی کژی زاید و کاستی فردوسی یعنی: برای مرد ب: « را» در معنی «به »:مسعود سعد، دشمن فضل است روزگار این روزگار شیفته را فضل کم نمای مسعود سعد یعنی: به این روزگارحاتم طایی را گفتند ازخود بزرگ همت تر درجهان دیده ای یا شنیده ای؟ سعدی یعنی: به حاتم طایی گفتند.وزیری را گفتند... یعنی: به وزیری گفتند«به » مقابله «ازمعانی به »جفاکردی جفادیدی جفارا وفاکن تا وفا بینی وفارا فخر گرگانی یعنی : به جفا جفا دیدیبدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی أحسِن الی مَن أسا سعدی یعنی: به بدیج:«را» درمعنی «در»:فردارا خدمت می رسیم. یعنی : درفرداامروز را کار زیاد دارمشب را دربوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد. سعدی یعنی : در شبششم ماه را روی برتافتند سوی باده و بزم بشتافتند فردوسی یعنی :درماه ششمد:«را» درمعنی «بر»:آب بریز آتش بیداد را زیر تر ازخاک نشان باد را یعنی: برآتش بیداد آب بریز ذ:« را» درمعنی« حرف تاکید» :من نیز اگرچه ناشکیبم روزی دوبرای مصلحت رابنشینم و صبر پیش گیرم دنباله ی کارخویش گیرم سعدیر:« را » درمقام « قسم و استرحام» دراین صورت کلمه ی همراه آن متمم است نه مفعولسخن درپرده گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار حافظ یعنی: به خاطرخداز: «را» در مفهوم ضمیر ملکی « آنِ»:گرمخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی؟ دوست ما را وهمه نعمت فردوس شماراه: «را» درمفهوم «تخصیص و انحصار»:منت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است. سعدی: یعنی: منت فقط برای خداست.@waadab2 كلك خيال...
ما را در سایت كلك خيال دنبال می کنید
برچسب : انواع را در دستور زبان فارسی, نویسنده : dashtago بازدید : 172 تاريخ : دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت: 23:25